در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مىنمود . خردى دنیا در دیدهاش وى را در چشم من بزرگ مىداشت ، و شکم بر او سلطهاى نداشت ، پس آنچه نمىیافت آرزو نمىکرد و آنچه را مىیافت فراوان به کار نمىبرد . بیشتر روزهایش را خاموش مىماند ، و اگر سخن مىگفت گویندگان را از سخن مىماند و تشنگى پرسندگان را فرو مىنشاند . افتاده بود و در دیدهها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمىرفت حجّت نمىآورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمىنمود ، تا عذرش را مىشنود . از درد شکوه نمىنمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مىکرد مىگفت و بدانچه نمىکرد دهان نمىگشود . اگر با او جدال مىکردند خاموشى مىگزید و اگر در گفتار بر او پیروز مىشدند ، در خاموشى مغلوب نمىگردید . بر آنچه مىشنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مىآمد مىنگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
عشق من((...))
RSS
|
خانه
|
ارتباط با من
|
درباره من
|
پارسی بلاگ
»»
طنزی درباره مرگ
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟
دختر: سلام. خواهش میکنم.?
پسر : تهران/وحید/26 و شما؟
دختر: تهران/نازنین/22
پسر: اِاِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ساسان مقدّم ( جمعه 87/12/16 :: ساعت 2:13 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
قالب
اغانی عربیه ، لبنانیه و عراقیه
خوش آمدید.
می فهمی یعنی چی؟؟؟
آقای رفسنجانی در سلمانی
[عناوین آرشیوشده]
اوقات شرعی
>>
بازدید امروز:
28
>>
بازدید دیروز:
1
>>
مجموع بازدیدها:
27524
»
درباره من
ساسان مقدّم
»
آرشیو مطالب
اسفند 1387
»
لوگوی وبلاگ
»
لینک دوستان
»
صفحات اختصاصی
»
وضعیت من در یاهو
یــ
ــاهـو
»
طراح قالب